کد مطلب:77740 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:110

نامه 017-در پاسخ نامه معاویه











و من كتاب له علیه السلام

الی معاویه جوابا عن كتاب منه

یعنی از مكتوب امیرالمومنین علیه السلام است به سوی معاویه در جواب مكتوب او.

«و اما طلبك الی الشام، فانی لم اكن لاعطیك الیوم ما منعتك امس. و اما قولك ان الحرب قد اكلت العرب الا حشاشه انفس بقیت. الا و من اكله الحق فالی النار. و اما استواونا فی الحرب و الرجال فلست بامضی علی الشك منی علی الیقین و لیس اهل الشام باحرص علی الدنیا من اهل العراق علی الاخره. و اما قولك: انا بنوعبد مناف، فكذلك نحن، ولكن لیس امیه كهاشم و لا حرب كعبدالمطلب و لا ابوسفیان كابی طالب و لا المهاجر كالطلیق و لا الصریح كاللصیق و لا المحق كالمبطل و لا المومن كالمدغل و لبئس الخلف یتبع سلفا هوی فی نار جهنم.»

یعنی و اما طلبیدن و ترغیب كردن تو مرا به سوی شام، پس به تحقیق كه نیستم من ببخشم امروز چیزی را كه منع كردم از تو در دیروز، زیرا كه سبب منع دیروز متابعت حق و محافظت دین بود، باقی است در امروز، پس منع نیز باقی باشد در امروز. و اما قول تو كه جنگ كردن خورد طائفه ی عرب را مگر بقیه ی روح نفسهائی كه باقی مانده اند، آگاه باش و كسی را كه خورد او را و كشت او را جنگ به حق، پس رجوع او به سوی آتش است، تاسفی از برای او نباشد. و اما مساوی بودن ما در جنگ كردن و مردان، پس نیستی تو نافذتر بر شك خود در طمع منفعت و ریاست دنیا، از من بر یقین من در امید اجر

[صفحه 1039]

و مرتبت و رفع آخرت و نیستند اهل شام حریص تر به دنیا از اهل عراق بر آخرت. پس مساوی نباشیم در حرب كردن، زیرا كه حرب شما به سبب طمع دنیا و شك و احتمال است و حرب ما از برای اجر آخرت و یقین و جزم است. و اما قول تو كه ما پسران عبدمناف باشیم، پس هم چنان ما نیز پسران عبدمنافیم، ولكن نیست امیه كه جد جد شما است مثل هاشم جد جد ما و نه حرب جد تو مثل عبدالمطلب جد من و نه ابوسفیان پدر تو مثل ابی طالب پدر من و نه مهاجران با پیغمبر كه ما باشیم، مثل اسیران آزاد كرده ی پیغمبر كه شما باشید و نه ظاهر نسب مثل ما، مثل مشتبه نسب مثل شما و نه صاحب حق مانند ما، مثل صاحب باطل مانند شما و نه مومن مانند ما، مثل منافق مانند شما و هر آینه بد جانشینی است ولد بر جا مانده كه متابعت كند رفتگانی را كه اوفتاده اند در آتش جهنم، مثل آبا و اجداد شما كه به سبب شرك و نفاق اوفتاده اند در جهنم.

«و فی ایدینا بعد فضل النبوه التی اذللنا بها العزیز و نعشنا بها الذلیل و لما ادخل الله العرب فی دینه افواجا و اسلمت له هذه الامه طوعا و كرها، كنتم ممن دخل فی الدین، اما رغبه و اما رهبه، علی حین فاز اهل السبق بسبقهم و ذهب المهاجرون الاولون بفضلهم، فلاتجعلن للشیطان فیك نصیبا و لا علی نفسك سبیلا.»

یعنی و حال آنكه در دستهای ما است بعد از آن فضیلتها، مزیت فضیلت پیغمبری آن چنانی كه ذلیل گردانیدیم به سبب آن هر عزیزی را و برداشتیم و بلند ساختیم هر خواری را و در وقتی كه داخل گردانید خدا طایفه ی عرب را در دین اسلام خود فوج فوج و گردن به اطاعت نهادند از برای او این امت، از روی رغبت و از روی كراهت، بودید شما از كسانی كه داخل شدند در دین اسلام، یا از جهت رغبت داشتن به دنیا و یا از جهت ترسیدن از عقوبت دنیا، بر هنگامی كه رستگار گشتند اهل پیشی گرفتن، به سبب پیشی گرفتن ایشان در اسلام و رفتند اول هجرت كنندگان یعنی در عصر پیغمبر، صلی الله علیه و آله، با فضیلت و كرامت خودشان، پس البته مگردان از برای شیطان در تو بهره ای و نه بر نفس تو راهی.

[صفحه 1040]


صفحه 1039، 1040.